داستان های پند آموز
ترنمي ها
هر چي تو بخواي
درباره وبلاگ


تو خود می خواستی امشب ترنم های باران را برایت هدیه آوردم نسیم روحبخش جان حقایق های پنهان را برایت هدیه آوردم حدیث روشن امروز را هر دم نگاهی تازه می باید به شکرانه گلی خوشبو به رنگ آبی دریا به نام دل برایت هدیه آوردم فرحبخش است کاویدن چه جانبخش است فهمیدن به بینایی ببین جان فرحبخشی برایت هدیه آوردم نکو خویی نباشد پیشه ی هرخس که گل دارد عزیزم من نَمی از تربت جانان برایت هدیه آوردم
نويسندگان
پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:عمل کردن ,مرد عمل, :: 14:7 :: نويسنده : ............................

مرد عمل

روزی طوطی پادشاه رو به عقاب کرد و گفت:من پر و بال قشنگی دارم و برای پادشاه آواز می خوانم با این حال جای من این جا در قفس است وتو بر روی شانه ی پادشاه جا داری!

حکمت چیست؟

عقاب پاسخ داد : من مرد عمل هستم «هر وقت فرمان داد شکار می کنم» و تو فقط حرف می زنی «آواز میخوانی».

اگه میخوای محبوب مردم باشی حرف زدن بسه به فکر عمل کردن باش!

((((((()))))))

فرق گره زندگی و گره مشکلات

در زمان های نه چندان دور فقیری در شهری زندگی میکرد که مشکلات زیادی گریبان گیرش شده بود.از یک طرف مریضی فرزندان و از طرف دیگر فقر و نداری بر زندگی اش سایه انداخته بود .هررو ز کارش گدایی بودو برای بدست اوردن لقمه نانی  گرد حاکمان و ثروتمندان  می چرخیدو چاپلوسی آنان میکرد.

روزی گذرش به آسیابی افتاد و صاحب ان که فلاکت مرد را دیده بود مقداری گندم به او بخشید مرد فقیر گندم را گرفت و به سمت خانه روان شد.ناکهان از مریضی و گرسنگی فرزندانش یادش آمد و شروع کرد به درد دل کردن با خدا! که ای خدا چه می شود کسی گندم ها را از من بخرد تا هم عدس بخرم و سوپ در ست کنم وهم مقداری عسل تا با آن شربت مهیا سازم بلکه گره از کارم باز شود  .همین طور که درراه میرفت ناگهان گره بسته ی گندم باز شد و گندم ها به زمین ریخت.مرد فقیر که خیلی ناراحت شده بود شروع کرد به سرزنش خداوند که تو چه خدایی هستی که این همه سال خدایی کردی ولی هنوز فرق گره زندگی با گره مشکلات را نمیدانی !من ساده را بگو از خدایی که نمی توانست مقداری گندم برایم بفرستد طلب عدس و عسل کردم !

مرد به سوی زمین خم شد تا مگر آب رفته از جوی را برگردانده و گندم ها را جمع کند. ناگه چشمش به کیسه ای پر از سکه های طلا افتاد که درون گندم ها قرار داشت!!!.

گندمم را ریختی تا زر دهی       رشته ام بردی که تا گوهر دهی

این جا بود که مرد فقیر بخود آمد واز این که گنم ها را نفروخته بود خوشحال بود و به مصلحت الهی می اندیشید. 

خدا گر زحکمت ببندد  دری     زرحمت گشاید در دیگری

www.tarnamebaran.loxblog.com


نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت15:34---9 شهريور 1391
سلام مسعودجون وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم به من هم سربزنی منتظرتم نظریادت نره گلم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ترنمي ها و آدرس tarnamebaran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 19963
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

کد جست و جوی گوگل